اللهم عجل لولیک الفرج

مشخصات بلاگ
اللهم عجل لولیک الفرج

با سلام خدمت خوانندگان عزیز اگر امکان دارد بعد از خواندن هر مطلب حتما نظر بدید.کپی کردن مطالب به شرط یک صلوات.

۶۰ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است


سر دادند که روسری ها نیفتند

روسری ها هم از سرها افتادند!!!

آن روز از سه راهی شهادت گذشتند

امروز در دو راهی عافیت مانده ایم!!

آنجا خدا بود و اخلاص

اینجا

«الذی یوسوس فی صدور الناس»
  • سید حمزه قاسمی

آخرین بار.......
کارنامه اش رو که گرفت ، راه افتاد برود جبهه ....
این چندمین باری بود که می رفت...
همه اومده بودیم دم در...
بابا قرآن کوچیکش رو باز کرد...
صورتش سرخ شد...
احمد رضا رو دوباره بغل کرد و بوسید...
وقتی احمد رضا رفت به بابا گفتم چه آیه ای اومد؟
گفت: آیه ای که ابراهیم پسرش رو می برد برا قربانی
مکث کرد ، دوباره صورتش سرخ شد...
گفت: این بار آخره... بچه ام دیگه بر نمی گرده...
  • سید حمزه قاسمی

مصطفــی، آقـا آقـا نمـی‌کـرد
چفیـه نمـی‌انـداختـــــ
عکس آقـا را تـوی گوشیش نـداشتــــ
هــی دم از ولایتـــــ نمـی‌زد
ولــی در عمـل مطیـع ولایتــــ بـود

  • سید حمزه قاسمی

نمی دانم چه سری دارد...

فدایی حسین که باشی باید همچون مولایت بر لب و دهانت بزنند و حتی به جنازه ات هم رحم نکنند


اینجاست که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» نمود پیدا میکند


لشگر یزید هنوز زنده است


اشقیای دشت نینوا هنوز جنایت می کنند


و هنوز هستند کوفیانی که می گویند مصلحت در بی طرفی است


(عکس:جنایت وهابیت در سوریه)
  • سید حمزه قاسمی

کرامتی ازشهیدی که بعد از شهادت برگه امتحانی دخترش را امضا کرد!
=======================================

وقتی برنامه امتحانی ثلث دوم رو دادن به بچه ها و خواستن پدرشون امضا کنن ، زهرا صالحی غم دلشو گرفت!آخه باباش شهید شده بود ، وقتی ناراحت میره خونه با دل شکسته به خواب میره و پدر رو توی خواب میبینه ...

بابا ازش میخواد که برگه شو بیاره تا امضا کنه و زهرا این کاررو میکنه وقتی از خواب بیدار میشه و برگه امتحانیشو میبینه متوجه میشه که بابا روی کارنامه نوشته : «اینجانب رضایت دارم، سید مجتبی صالحی» ...

همان موقع کارنامه را به آیت الله خزعلی می دهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد.

علمای آن زمان(مرحومین آیات عظام مرعشی نجفی و گلپایگانی) صحت ماجرا را تایید می کنند و کارنامه به رویت حضرت امام(ره) نیز می رسد. اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد.

خصلت مردمی بودن شهید، این موضوع را خیلی سریع بین مردم پخش کرد و امروز مردم با رفتن به موزه شهدا و دیدن آن کارنامه امضا شده ، شهید را بهتر می شناسند و به یکدیگر معرفی می کنند.


در آن موقع علما می خواهند که شهید صالحی از آینده جنگ و مملکت بگوید، پدر به خواب مادرم می آید و می گوید: « ما می دانیم ولی اجازه نداریم بگوئیم »


مادر ، شهید را به حضرت زهرا(س) قسم می دهد که با برخورد مردم که دم در می آیند و از امضای نامه می پرسند چه بکند؟ شهید می گوید: سادات (اسم همسر شهید) آیا تو شک داری؟ و مادر با گریه می گوید نه، او ادامه می دهد: اگر کسی شک دارد بگو تا روز قیامت در آن شک باقی بماند تا همه حقایق آشکار شود.

  • سید حمزه قاسمی

این عکس را گذاشتم تا شاید کمی از یادشان را در دلتان زنده کنم


به یادشان یک صلوات هدیه کنید


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  • سید حمزه قاسمی

  • سید حمزه قاسمی

رفت جبهه تو یکی از عملیات ها ترکش خورد به نخاعش!

حالا نزدیک به 27ساله که روی تخت به صورت خوابیده!

گاهی پهلو به پهلوش می کنند!جوان بود...19سالش بود!!!

جوانان امروزی چه جوابی دارن که بهش بگن؟؟؟

  • سید حمزه قاسمی

به نقل از ابنا؛ 17 سال، 20 سال، پُر پُرش 25 سال، سن و سال جوان هایی بود که درس و مدرسه و دانشگاه را نیمه کاره رها می کردند و راهی جبهه ها می‎شدند. وصیت نامه هایشان را که می خوانی، گویا با چهل ساله هایی طرفی که دیگر چم و خم روزگار را یاد گرفته اند و بعد از یک راه طی شده ـ به قول آوینی ـ، نشسته اند وصیت نامه نوشته اند.

راه این شهدا همچنان ادامه یافت و مردم کشورهایی همچون بحرین٬ سوریه و لبنان برای رسیدن به عزت و آزادگی جان‎ها بر کف دست‎هایشان گرفتند و جنگیدند.

راه شهادت هنوز هم بسته نشده و چه بسیار شیردلانی در توطئه‎های تروریستی کوردلان در همین سرزمین مادری‎مان به معنای واقعی "عاقبت به خیری" رسیدند.

در این بین٬ شهدایی بودند که هنگام دفن٬ لبخندی بر این دنیای فانی زدند و به لشگر سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) پیوستند. ما نیز نتوانستیم به سادگی از کنار این موضوع گذر کنیم.

شهید اول: «حسن تقی‎پور گلسفیدی»

فرازهایی از وصیتنامه این شهید: خیلی دوست دارم در مراسم و مجالسی که به خاطرم برگزار می نمایید، نوحه ی ابی عبدالله الحسین(ع) و روضه ی آن حضرت را بخوانید تا ملت منقلب و مسلمان به خاطر آن حضرت بگریند و دیگر آن که می خواهم در کنار دیگر یارانم در بهشت تازه آباد سلمانشهر آرام گیرم و با آنان تجدید بیعت نمایم و ضمناً به مدت دوازده روز روزه بدهکار هستم. لطفاً برایم آن ها را به جا آورید. همچنین نماز قضا بسیار دارم، اگر لازم باشد برایم انجام دهید. از مال دنیا چیزی ندارم، ولی اگر احیاناً مالی است که اکنون به خاطر ندارم، از خانواده  تقاضا می کنم تا آن ها را در راه خدا انفاق کنند تا در آن دنیا با دست خالی از مادیات به دیدار پروردگارم بروم و خدای ناکرده چیزی مرا به خودش وابسته نگرداند.
پنج شنبه بیست و یکم مردادماه 1361 اهواز – پایگاه شهیدبهشتی – تیپ کربلا – گردان علی ابن ابی طالب(ع) – گروهان یکم

  • سید حمزه قاسمی


  • سید حمزه قاسمی