اللهم عجل لولیک الفرج

مشخصات بلاگ
اللهم عجل لولیک الفرج

با سلام خدمت خوانندگان عزیز اگر امکان دارد بعد از خواندن هر مطلب حتما نظر بدید.کپی کردن مطالب به شرط یک صلوات.

۶۹ مطلب با موضوع «مذهبی» ثبت شده است

-- -- -- -- -- -- -- -- -- -- -- --
سر مزار امیر نشسته بودم که یه جوون اومد و گفت:

شما با این شهید نسبتی دارین؟

گفتم: بله! من برادرش هستم

گفت: راستش من مسلمون نبودم

بنا به دلایلی به زور مسلمون شدم

اما قلباً اسلام نیاوردم...



...
یه روز اتفاقی عکس برادرتون رو دیدم

حالت عجیبی بهم دست داد

انگار عکسش باهام حرف میزد

با دیدنش عاشق اسلام شدم

قلباً ایمان آوردم...


برگی از خاطرات شهید امیر حاج امینی
راوی: برادر شهید

-- -- -- -- -- -- -- -- -- -- -- --

  • سید حمزه قاسمی
موضوع انشاء: در آینده می خواهید چه کاره بشوید؟

به نام خدا
من می‌خواهم در آینده شهید بشوم. برای این که…

معلم که خنده‌اش گرفته بود، پرید وسط حرف مهدی و گفت: ببین مهدی جان! موضوع انشاء این بود که در آینده می‌خواهید چه کاره بشین. باید در مورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی. مثلاً، پدر خودت چه کارست؟

آقا اجازه! شهید شده…
  • سید حمزه قاسمی

من در لهجه ی آبی ات خواهم ریخت 

قنوت می کنم بی دست

حالا زمان را سفید ، به رسم ِ گندم بکار !

مثل استعاره ای بر خاک 

مثل استعاره ای بر آسمان 


http://s3.picofile.com/file/7419961284/%D9%82%D9%86%D9%88%D8%AA.jpg

  • سید حمزه قاسمی

گفتم: یعنی اگه باز هم بیام؟ بازهم منو می‌بخشی؟

گفت: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق

 می‌شم! ... توبه می‌کنم .

گفت:خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد 

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک .

گفت:خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ 

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چه کار می‌تونم بکنم؟

گفت:ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و

 فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند.

 خدا نسبت به مؤمنین مهربان است.

گفتم: هیچ کسی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره.

گفت:خدا حائل هست بین انسان و قلبش! 

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم .

گفت :ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم 

گفتم : ...

گفت : ...

  • سید حمزه قاسمی
سرخی خونم را به سیاهی چادرت به امانت گذاشتم

 

در عرصه جنگ بر جهان تاختیم                                               

                                                                                  در جبه نرم قافیه را باختیم

  • سید حمزه قاسمی

گفتم:خدایا از همه دلگیرم...... گفت :حتی از من؟

گفتم خدایا دلم را ربود................ گفت:پیش از من؟

گفتم خدایا چقدر دوری....................... گفت:تو یا من؟

گفتم :خدایا تنهاترینم……….............…... گفت:پس من؟

گفتم:خدایا کمک خواستم……................ گفت:از غیر از من؟

گفتم:خدایا دوستت دارم..............................گفت:بیشتر از من؟

گفتم:خدایا اینقدر نگو من……............. گفت:من تو هستم و تو من...

    

  • سید حمزه قاسمی

دختر کوچکیدر باره نهنگ با معلمش بحث می کرد.

معلم گفت:از نظر فیزیکی غیر ممکن است که نهنگ بتواند یک ادم را ببلعد زیرا با این که پستاندار

عظیم الجثه ای است اما حلق بسیار کوچکی دارد.

دختر کوچک پرسید:پس چطور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شده است.

معلم که عصبانی شده بود تکرار کرد که نهنگ نمی تواند ادم را ببلعد این از نظر فیزیکی غیر ممکن است.

دختر کوچک گفت:وقتی به بهشت رفتم از حضرت یونس می پرسم.

معلم گفت:اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چی؟

دختر کوچک گفت:ان وقت شما از او می پرسید.

  • سید حمزه قاسمی

                                                

ملتی که بانوانش در صف مقدم برای پیشبرد مقاصد اسلامی هست؛ آسیب نخواهد دید ، ملتی که بانوانش در میدان های جنگ با ابرقدرت ها و یا مواجه شدن با قوای شیطانی قبل از مردها در این میدان ها حاضر شده اند پیروز خواهد شد.

ملتی که شهید در راه اسلام ، هم از بانوان دارد و هم از مردها و شهادت را هم بانوان طلب می کنند و هم مردها، آسیب نخواهد دید . . .

  • سید حمزه قاسمی
یک خاطره از زبان همسر شهید محمد ابراهیم همت:
عملیات مسلم بن عقیل(ع) بود.چند شب قبل از عملیات حاجی به خانه امد،مثل همیشه خاکی و خسته.زمستان بود،حاجی هم به خاطر سینوزیت شدیدی که داشت،سرش به شدت درد می کرد.خودش را اماده ی نماز خواندن کرد،گفتم:"حالا یه دوش بگیر،یه لقمه غذا بخور،خسته ای،بعد نماز بخون."نگاه معنی داری به من کرد و گفت:"من این همه خودمو به زحمت انداختم و اومدم خونه که نماز اول وقت بخونم ،حالا تو میگی اول برم غذا بخورم."
یادم می اید انقدر حالش بد بود و در شرایط جسمی بدی به سر می برد که وقتی نمازش را شروع کرد ،کنارش ایستادم تا اگر وسط نماز حالش بد شد و خواست زمین بخورد،بتوانم او را بگیرم.
برایم جالب بود ،با ان حال بد و وضع خراب و سردردی که داشت ،حاضر نشد نماز اول وقت را رها کند و به باقی امور برسد.

جایگاه نماز در زندگی من و تو کجاست؟

  • سید حمزه قاسمی