اللهم عجل لولیک الفرج

مشخصات بلاگ
اللهم عجل لولیک الفرج

با سلام خدمت خوانندگان عزیز اگر امکان دارد بعد از خواندن هر مطلب حتما نظر بدید.کپی کردن مطالب به شرط یک صلوات.

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات شهدا» ثبت شده است

عملیات طریق القدسحسابی مجروح شده بود.دسته جمعی رفتیم ملاقاتش.دستش شکسته بود.بدنش هم شده بود اش و لاش.با این حال انقدر قشنگ لبخند می زد که انگار نه انگار مجروح شده است.روی گچ دستش با خط زیبا نوشته بود:خمینی سلامت باشد.

شهید علیرضا عاصمی

  • سید حمزه قاسمی

اخر شب بود.نشسته بود لب حوض و داشت وضو می گرفت.مادر بهش گفت:پسرم تو که همیشه نمازت رو اول وقت می خوندی؛چی شده که...؟!البته ناراحت نباش حتما کار داشتی که نمازت تا الان عقب افتاده.محمد رضا لبخندی زد و بعد از اینکهمسح پاشو کشید گفت:الهی قربونت برم مادر!نمازم رو سر وقتدر مسجد خوندم.دارم تجدید وضو می کنم تا با وضو بخوابم؛شنیدم هر کس قبل از خواب وضو بگیره و با وضو بخوابهملائکه تا صبح برایش عبادت می نویسند.

نوجوان شهیدمحمد رضا میدان دار

  • سید حمزه قاسمی
  • سید حمزه قاسمی

شیفته امام بود  تکلیف کرده بود که صحبت های امام را برایش ضبط کنم و اگر نشد روزنامه اش را برایش بگیرم.انقدر برایش مهم بود که اگر این کار را می کردم از دستم ناراحت می شد.سخنان کوتاه امام را می نوشت؛میزد به دیوار اتاق.می گفت:سخنان امام الهام گرفته ار ایات الهیه بایدجلوی چشممون باشه تا همیشه اونها رو ببینیم و یادمون نره.

شهید مهدی باکری

  • سید حمزه قاسمی
خیلی از کار های خانه را که بلد بود خودش انجام می داد.وقتی هم مانع می شدیم می گفت:کجای اسلام امده که همه کار های منزل را باید مادر انجام دهد؟!.چند ماهی رفت کلاس خیاطی سریع یاد گرفت؛لباس های مردانه می دوخت.کم کم مشتری هم پیدا کرده بود. در امد هم داشت. پولش رو با مشورت و حساب شده خرج می کرد.
نوجوان شهید محمد معماریان
  • سید حمزه قاسمی
بچه ها همه دست بکار شدند و شب نشده کار سنگر فرماندهی را تمام کردند،اتفاقاً همان موقع هم محمود از جلسه قرارگاه برگشت، رفت و سنگر را دید،وقتی از داخل سنگر بیرون آمد گفت : اینجا که ناقصه،با تعجب گفتم کجاش ناقصه،گفت برو نگاه کن می بینی ،رفتم و چهار چشمی همه چیز ها رو نگاه کردم،هر چه که لازمه ی یک سنگر فرماندهی است آنجا بود . برگشتم و گفتم :به نظر من که نقصی نداره ، رفت و از داخل ماشینش قابی بیرون آورد و به من داد توی تاریکی شب به دقت نگاه کردم ، دیدم عکس حضرت امام است ، دوزاریم جا افتاد که نقص سنگر چیست ؟ محمود گفت : سنگر فرماندهی که عکس امام نداشته باشه ناقصه .
  • سید حمزه قاسمی

  • سید حمزه قاسمی

 عکس اول را در آورد: این پسر اولم محسن است.

عکس دوم را گذاشت روی عکس محسن: این پسر دومم محمد است، دوسال با محسن تفاوت سنی داشت.

عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس محمد؛ رفت بگوید این پسر سومم.. سرش را بالا آورد، دید شانه های امام(ره) دارد می لرزد..امام(ره)

گریه اش گرفته بود..

فوری عکسها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت:

چهارتا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم

  • سید حمزه قاسمی


مصاحبه گر :

ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود
روی زمین افتاد و زمزمه میکرد
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش
داشت اخرین نفساشو میزد
ازش پرسیدم این لحظات اخر چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن.عکس روی کمپوت ها رو نکنن
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو
با همون طنازی گفت.. آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده …

از خاطرات یک رزمنده

  • سید حمزه قاسمی
صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلویزیون عراق گفت:به هر جوجه کلاغ (خلبان) ایرانی که بتواند به 50 مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد.تنها 150 دقیقه پس از این مصاحبه صدام،عباس دوران و حیدریان و علیرضا یاسینی نیروگاه بصره را بمباران کردند.                                                       با این عملیات پاسخ گستاخی صدام داده شد و در حقیقت خود صدام تحقیر شد .
  • سید حمزه قاسمی