اللهم عجل لولیک الفرج

مشخصات بلاگ
اللهم عجل لولیک الفرج

با سلام خدمت خوانندگان عزیز اگر امکان دارد بعد از خواندن هر مطلب حتما نظر بدید.کپی کردن مطالب به شرط یک صلوات.

۴۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مطالب جالب» ثبت شده است

  • سید حمزه قاسمی

امریکا با به خدمت گرفتن زنان در ارتش و فرستادن آنان به کشورهای اشغال شده استکبار مانند عراق و افغانستان و ... اساسی ترین غریزه انسانی یک زن، یعنی

غریزه مادری را نادیده می گیرد.

امام علی(ع):

【 وَلاتُمَلِّکِ المَرأةَ أمرَها ما جاوَزَ نَفسَها فَإِنَّ المَرأةَ رَیحانَةٌ وَ لَیسَت بِقَهرَمانَةٍ…؛】

✔ کاری که در توان زن نیست به او مسپار، . . . زیرا او چون گُلی است (ظریف) نه پادو و کارگزار.

  • سید حمزه قاسمی


در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت باطنی متفاوت وجود داشت که او را از همردیفانش جدا می ساخت.

هیچگاه ندیدم که در محرم و صفر لب به نجاستهای کاباره(مشروب فروشی)بزند.ماه رمضان را همیشه روزه می گرفت ونماز می خواند یکی از دوستانش می گفت:پدر و مادرش

بسیار انسان های با ایمانی هستند.پدرش به لقمه حلال بسیار اهمیت میداد,مادرش هم بسیار انسان مقیدی بود.اینها بی تاسیر در اخلاق شاهرخ نبود.

به سادات و روحانیون بسیار احترام می گذاشت,قلبی بسیار رئوف و مهربان داشت و هرچه پول داشت خرج دیگران می کرد.هر جایی که می رفتیم هزینه ی همه را او می

پرداخت,هیچ فقیری را دست خالی رد نمی کرد,هیچ گاه سیگار نکشید.

فراموش نمی کنم یک بار زمستان بسیار سردی بود.با هم در حال بازگشت به خانه بودیم پیرمرد درشت اندامی مشغول گدایی بود و از سرما می لرزید.شاهزخ کاپشن گران

قیمت خودش را در اورد و بهمرد فقیر داد,بعد هم دسته ای اسکناس از جیبش در اورد و به مرد فقیر داد و حرکت کرد.پیر مرد ککه از خوشحالی نمی دانست چه بگوید,مرتب می

گفت:جوون خدا اخرت به خیرت کنه!که عاقبت به خیر هم شد.

  • سید حمزه قاسمی

روزی امام موسی صدر در یک کلیسا ( یا دانشگاه ) سخنرانی بسیار موثر و جذابی ایراد کرد و همه را مجذوب نمود.

اواخر سخنرانی یک خانم جوان و زیبا که از این توفیق یک عالم مسلمان بسیار دلخور بود به دوستانش گفت : من می دانم چه طور حالش را بگیرم و ضایعش کنم ! و بلا فاصله پس از پایان سخنرانی در حالیکه همه را متوجه خود کرده بود جلورفت و دستش را به طرف ایشان دراز کرد .

ایشان طبق عادت دستشان را روی سینه گذاشتند . او هم که منتظر همین بود پرسید : می خواهید نجس نشوید ؟ ( و به همان موضوعی اشاره کرد که مشکل سو تفاهم خانم هاست و شبهه دون پایه بودن زنان در دیدگاه اسلام و نجس بودن غیر مسلمانان و … )

ایشان با زیرکی بلافاصله پاسخ دادند : بل لأُحافظ علی طهارتک ! فرمودند بلکه بر عکس تو آنقدر با ارزش و پاک هستی که چنین تماس هایی حریم قدسی و زنانه تو را می آلاید …
این جواب حکیمانه و عارفانه و عمیق و هوشمندانه نه تنها توطئه او را خنثی کرد بلکه کار بر عکس شد و جمعیت مسیحی حاضر بیشتر به وجد آمده و به ایشان ارادت بیشتری پیدا کردند

  • سید حمزه قاسمی

اصطلاح های جنگی :

اللهم الرزقنا ترکشا قلیلا و مرخصی کثیرا.

چه برداشتی از جبهه دارید؟ به خدا فقط یک جفت پوتین برداشتم.

کلوا و اشربوا حتی اذابلغت الحلقوم

دنیا دو روز است سه روز هم تو راهی میشه پنج روز.

مادرم گفته همه چیز بخور جز تیر و ترکش (جواب پرخورها به دیگران)

آرپی جی نزن تو خاکریز ما (وسط حرف ما نیا)

چهره ترکش پسند(صورت نورانی)

موقعیت ننه(سنگر تدارکات که مثل خانه پدری به آدم می رسند)

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند(در حال رد شدن از میان همسنگران ، که دست و پای آنان را لگد می کند.)

  • سید حمزه قاسمی


در کشور عشق مقتدا خامنه ایست


فرماندهی کل قوا خامنه ایست


دیروز اگر عزیز مصر یوسف بود


امروز عزیز دل ما خامنه ایست
  • سید حمزه قاسمی

میگفت : اســرای ایـرانی خیلی سعــی میکردند اسامی شــون رو

به ایران برسونند تا برسه به دست صلیـب ســرخ آخه افـرادی که

اسماشون تو صلیب سرخ ثبـت نمیشد و میبــردند درسامــرا و در

کارخانجـات تولیدات شیمیایی ازشون به عنوان نمونه استفاده میکردند

  • سید حمزه قاسمی


"علی" بودن خود مصبیت هایی دارد به پهنای هستی . . . !

"علی" که باشی , بعد از "محمد" چنان مظلوم خواهی بود که تاریخ به خود ندیده باشد . . . !

و نیز "سیدعلی" که باشی , باز هم مظلوم خواهی بود چنان که سر فلک بگذارد . . . !

  • سید حمزه قاسمی


واسه رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یه نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن.

داوطلب زیاد بود ...

قرعه انداختند.

افتاد بنام یه جوون.

همه اعتراض کردند الا یه پیرمرد!

گفت: " چیکار دارید! بنامش افتاده دیگه! "

بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.

دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون .

جوون بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار.

بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون.

همه رفتن الا پیرمرد.

گفتند: " بیا! "

گفت " نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش!

مادرش منتظره! "

بیادش یک صلوات
  • سید حمزه قاسمی

آخرین بار.......
کارنامه اش رو که گرفت ، راه افتاد برود جبهه ....
این چندمین باری بود که می رفت...
همه اومده بودیم دم در...
بابا قرآن کوچیکش رو باز کرد...
صورتش سرخ شد...
احمد رضا رو دوباره بغل کرد و بوسید...
وقتی احمد رضا رفت به بابا گفتم چه آیه ای اومد؟
گفت: آیه ای که ابراهیم پسرش رو می برد برا قربانی
مکث کرد ، دوباره صورتش سرخ شد...
گفت: این بار آخره... بچه ام دیگه بر نمی گرده...
  • سید حمزه قاسمی