در تاریخ آمده است زمانی که نصرتالدوله وزیر دارایی بود، لایحهای تقدیم
مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد
کند.
او شرحی درباره خصوصیات این سگها بیان کرد و گفت: «این سگها شناسنامه
دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات
دیگر آنها این است که به محض دیدن دزد، او را میگیرند.»
مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: «مخالفم.
وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه میآوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟
مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگها به محص
دیدن دزد، او را میگیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را
میگیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.
نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند.
روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟....