درد و دلهای یک چادر...
سلام
نام من چادر است
نام مادرم حجاب و پدرم عفاف است
روزگارم بد است و از همه شما دلگیرم
شما از من خوب محفاظت نکردید
از من که میراث خانمی پهلو شکسته هستم
خوب میدانم چه دردی کشید تا من را برای شما به ارث گذارد
و شما با من چه کردید
شما کار را به جایی رساندید که میخواهند من و مرا با زور و بگیر و ببند به دیگران غالب کنند
و من خوب میدانم چرا کارم به اینجا کشیده شده
شنیدم که میگفتید اگر میخواهی کسی را خراب کنی از او بد دفاع کن
و شما با من همین کار را کردید
عده مرا تبدیل به استتاری برای گناهانتان کردید
تا بگویند فلانی زیر چادر هر کاری میکند
و باعث اینکه قداستم کمرنگ شود شدید
عده ای مرا به تمسخر گرفتید
عده ایاز میان من دست های تا آرنج عریان تان و موهایتان را بیرون گذاشتید
مرا به هر جایی بردید
از شانه به شانه ی نامحرم در تاکسی و دانشگاه و میان پسر ها
تا کافی شاپ و محیط های فاسدتر
هنر پیشه هایتان مرا فقط برای فیلم بازی کردن خواستند
و شما هم با من فیلم بازی کردید تا در نقش دختری معصوم باشید
عده ای از شما در کمال بی شرمی به من مدل دادید
تقصیر خودتان را گردن من انداختید
و شکل مرا عوض کردید تا مثلا محبوب تر شوم
مرا تبدیل به مانتوهای براق و لبنانی و ملی و اندامی کردید
شما به میراث فرهنگیتان دست نمیزنید و آن را تغییر نمیدهید
اما در من که میراثی گرانبهاتر بودم دست بردید و هویتم را از من گرفتید
به من خیانت کردید
من را که قرار بود جلوی زینت ها را بگیرم تبدیل به زینت کردید
یادتان رفت برای چه چیز آمده ام
شکایت شما را خواهم کرد
به شما توصیه میکنم به جای عوض کردن و مدل دادن به من خودتان را عوض کنید
به جای عوض کردن من نگاهی به خودتان بیندازید شاید ایراد از خودتان باشد
خوب بود
برام دعا کن