به شاگردم گفتم : چرا بدنت کبوده گفت : فقط دعا کنید پدرم شهید بشه
خشکم زد گفتم :دخترم این چه دعاییه گفت : آخه بابام موجیه
گفتم : خوب ان شاالله خوب میشه عزیزم چرا دعا کنم شهید بشه
گفت : اخه هر وقت موج میگیردش حال خودشو نمی فهمه شروع میکنه منو مادر و برادرم رو کتک میزنه ولی مشگل ما این نیست
گفتم : پس مشگل چیه
گفت بعد اینکه حالش خوب می شه و می فهمه که چه کار کرده شروع میکنه دسته پای هممون رو ماچ می کنه و معذرت خواهی می کنه
آخه ما طاقت نداریم شرمندگی بابامون رو ببینیم
اصطلاح های جنگی :
اللهم الرزقنا ترکشا قلیلا و مرخصی کثیرا.
چه برداشتی از جبهه دارید؟ به خدا فقط یک جفت پوتین برداشتم.
کلوا و اشربوا حتی اذابلغت الحلقوم
دنیا دو روز است سه روز هم تو راهی میشه پنج روز.
مادرم گفته همه چیز بخور جز تیر و ترکش (جواب پرخورها به دیگران)
آرپی جی نزن تو خاکریز ما (وسط حرف ما نیا)
چهره ترکش پسند(صورت نورانی)
موقعیت ننه(سنگر تدارکات که مثل خانه پدری به آدم می رسند)
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند(در حال رد شدن از میان همسنگران ، که دست و پای آنان را لگد می کند.)
کرامتی ازشهیدی که بعد از شهادت برگه امتحانی دخترش را امضا کرد!
=======================================
وقتی برنامه امتحانی ثلث دوم رو دادن به بچه ها و خواستن پدرشون امضا کنن ،
زهرا صالحی غم دلشو گرفت!آخه باباش شهید شده بود ، وقتی ناراحت میره خونه
با دل شکسته به خواب میره و پدر رو توی خواب میبینه ...
بابا ازش میخواد که برگه شو بیاره تا امضا کنه و زهرا این کاررو میکنه وقتی
از خواب بیدار میشه و برگه امتحانیشو میبینه متوجه میشه که بابا روی
کارنامه نوشته : «اینجانب رضایت دارم، سید مجتبی صالحی» ...
همان موقع کارنامه را به آیت الله خزعلی می دهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد.
علمای آن زمان(مرحومین آیات عظام مرعشی نجفی و گلپایگانی) صحت ماجرا را
تایید می کنند و کارنامه به رویت حضرت امام(ره) نیز می رسد. اداره آگاهی
تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی
است اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی
باشد.
خصلت مردمی بودن شهید، این موضوع را خیلی سریع بین مردم پخش کرد و امروز
مردم با رفتن به موزه شهدا و دیدن آن کارنامه امضا شده ، شهید را بهتر می
شناسند و به یکدیگر معرفی می کنند.
در آن موقع علما می خواهند که شهید صالحی از آینده جنگ و مملکت بگوید، پدر
به خواب مادرم می آید و می گوید: « ما می دانیم ولی اجازه نداریم بگوئیم »
مادر ، شهید را به حضرت زهرا(س) قسم می دهد که با برخورد مردم که دم در می
آیند و از امضای نامه می پرسند چه بکند؟ شهید می گوید: سادات (اسم همسر
شهید) آیا تو شک داری؟ و مادر با گریه می گوید نه، او ادامه می دهد: اگر
کسی شک دارد بگو تا روز قیامت در آن شک باقی بماند تا همه حقایق آشکار شود.