پایندگی و انتظار
روی او در نگرش جام جهان است هنوز
رخ او قبله هر پیر و جوان است هنوز
عاشقان، نرگس و وی همچو شقایق بچمن
چشم
نرگس به شقایق نگرانست هنوز
خوی
آزرم نشسته است به رخساره گل
از فروغش که بسی در لمعانست هنوز
گردش
چرخ نکاهیده زحسنش هرگز
سرور کشور خوبان جهانست هنوز
گرچه
این حسن بود کهنه به انگار فلک
همچو گل تازه به اسپیده دمانست هنوز
سر
هر کوی هزاران دل عاشق خسته
خون ز هر خسته چو آموی جهانست هنوز
میر
اقلیم نظر دل به نگاهی درباخت
وز تعجّب سر انگشت گزانست هنوز
نکند
اهل نظر ترک نظر، هیچ از او
گرچه
خونابه ز هر چشم روانست هنوز
بوی مشک از خم زلفش بمشام آید باز
گوئیا پیک صبا سخت وزانست هنوز
فرقتش برده به یکباره زکف طاقت دل
دیده
بس چشم به راهش نگرانست هنوز