کلاه اهنی
چهارشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۲، ۰۲:۰۴ ب.ظ
شب عملیات من جلو بودم و علی پشت سرم.
به دو به سمت خاکریز می رفتیم. از زمین و آسمان آتش دشمن می بارید.
در یک لحظه کلاه از سرم افتاد. علی داد زد: «کلاتو بردار!»
خم شدم کلاه را بردارم که حس کردم یک گلوله از لای موهایم رد شد و پوست سرم را خراش داد!
برگشتم به علی بگویم «پسر! عجب شانسی آوردم» ...
گلوله توی پیشانی علی بود.