زلیلی میشنیدم یا علــــی گفت به مجنون چون رسیدم یا عــــلی گفت
مگراین وادی دارالجنون است کــه هر دیوانـه دیدم یا عـــــلی گـفـت
نسیمی غنچه ای را بازمیکـرد بــه گوش غنچـه کم کم یا علـــی گـفت
چمـن با ریزش بـاران رحمـت دعـا میکـرد، او هــم یا علـــــی گـفت
یـقـیــن پروردگـــار افریـــنش بــه موجـودات عالــم یا علـــی گــفت
خـمـیر خـاک ادم را سرشـتـنـد چــو بر میخواست ادم یا علـــی گـفت
علی را ضـربتی کاری نمی شد گـمـانـم ابــن مـلـجـم یا علـــی گـفـت
مگر خیبر زجایش کنده میشد؟! یـقـیـن انجـا علــی هم یا علـــی گـفت
شیفته امام بود تکلیف کرده بود که صحبت های امام را برایش ضبط کنم و اگر نشد روزنامه اش را برایش بگیرم.انقدر برایش مهم بود که اگر این کار را می کردم از دستم ناراحت می شد.سخنان کوتاه امام را می نوشت؛میزد به دیوار اتاق.می گفت:سخنان امام الهام گرفته ار ایات الهیه بایدجلوی چشممون باشه تا همیشه اونها رو ببینیم و یادمون نره.
شهید مهدی باکری