اللهم عجل لولیک الفرج

مشخصات بلاگ
اللهم عجل لولیک الفرج

با سلام خدمت خوانندگان عزیز اگر امکان دارد بعد از خواندن هر مطلب حتما نظر بدید.کپی کردن مطالب به شرط یک صلوات.

۶۰ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

داشتم می رفتم سر کلاس.برعکس همیشه صدایی از کلاس نمی آمد

در را که بـاز کــردم

دیدم که هیچ کــس نیست روی تخته نوشته شده بــــود :

"
بچه هــــای کلاس دوم فرهنـــگ همگـــی رفته اند جبهـــه

کلاس تا اطلاع ثانــــوی تعطیــل است"

من هم دیدم جایز نیست بمانـــم؛شاگـــرد برود و معلـــم بمانــــد؟


  • سید حمزه قاسمی

شرمنـــده از تو اے پـــــدر شهیـــد . . .

که تمـــــــام آرزوهــایت را بوسیــدے و گذشتے

و من نـــگذشتــم

و باز نتـــوانستم بگــذرم

شرمنـــــده ام ....

  • سید حمزه قاسمی

پا برهنه رفت…
------
گــــــردان پشت میــدون مین زمین گیر شد.
چند نفــر رفتن معبر باز کنن، ۱۵ ساله بود.
چند قــــــدم که رفت، برگشت، گفتند ترسیده!
پوتین هاشو داد به یکی از بچه ها و گفت:
تازه از گردان گرفتم، حیفــــــه! بیت الماله!

  • سید حمزه قاسمی

می توانید این مسأله را حل کنید؟
در طول دوماه جنگ تقریبا 17500 کیلومتر مربع از خاک کشورمان اشغال شد
در طول هشت سال دفاع مقدس تقریبا 213250 نفر شهید شدند
در بدن انسان سالم تقریبا 5/5 لیتر خون وجود دارد
مساحت کف دست انسان تقریبا 76 سانتی متر مربع است
حال حساب کنید :
برای پس گرفتن هر وجب این خاک چقدر خون ریخته شده ؟
جواب: برای هر وجب خاک ایران ، تقریبا 51 قطره خون شهید داده شده.
بماند که عده ای هم زخمی و جانباز شدند که خون گرمشان در مناطق جنگی بوی تازگی میدهد
حال !
ما شرمنده شهداییم؟یا مدیون شهدا؟چرا؟

  • سید حمزه قاسمی

  • سید حمزه قاسمی

دو قلوهایش که به دنیا آمدند برای نام گذاری شان هر کسی چیزی می‌گفت. اما حاجی گفت: هر چی قرآن بگه. قرآن را که باز کرد، آیه آمد «بشیراً و نذیراً» اسم پسرهایش را گذاشت بشیر و نذیر.

شهید محمد مهدی کازرونی در سال 1339 در روستای سعدی از توابع کازرون به دنیا آمد.

او در سال 1362 در حالی که فرماندهی طرح و عملیات لشکر 41 ثارالله را بر عهده داشت و در عملیات والفجر 4 به شهادت رسید.

  • سید حمزه قاسمی

شب عملیات من جلو بودم و علی پشت سرم.

به دو به سمت خاکریز می رفتیم. از زمین و آسمان آتش دشمن می بارید.

در یک لحظه کلاه از سرم افتاد. علی داد زد: «کلاتو بردار!»

خم شدم کلاه را بردارم که حس کردم یک گلوله از لای موهایم رد شد و پوست سرم را خراش داد!

برگشتم به علی بگویم «پسر! عجب شانسی آوردم» ...

گلوله توی پیشانی علی بود.

  • سید حمزه قاسمی

  • سید حمزه قاسمی

خوشا سالی که یاد شهیدان آغاز گردد.

 

اگر خواهی صفای عشقبازی/ به سوی کعبه با اخلاص رو کن

 

ای شقایق های آتش گرفته

دل خونین ما شقایقیست که داغ شهادت شما را در بر دارد

آیا آن روز هم خواهد رسید که بلبلی در وصف ما سرود شهادت بسراید

 

شنیدم زیر لبها عشق می گفت ، کجا رفتند مردان خدایی

 

یاد فهمیده ها بخیر که قبل از تکلیف به تشییع رفتند!

 

پلاک هویت نیست ؛ بلکه یک فرهنگ است.

 

روز ها سپری می شوند

ماه ها و سال ها می گذرند

و در این گذر زمان

تاریخ است که ثبت می شود و می ماند.

  • سید حمزه قاسمی

خاطره ای کوتاه از سردار شهید مهدی زین الدین

 جاده‌های کردستان آن قدر ناامن بود که وقتی می‌خواستی از شهری به شهر دیگر بروی، مخصوصا توی تاریکی، باید گاز ماشین را می‌گرفتی، پشت سرت را هم نگاه نمی‌کردی. اما زین‌الدین که همراهت بود، موقع اذان، باید می‌ایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند. اصلا راه نداشت.

پس از شهادتش یکی از برادران در عالم رویا آقا مهدی رو در حال زیارت خانه خدا دید عده ای هم به دنبالش بودند.

پرسیده بود: اینجا چه می‌کنی؟ گفته بود: به خاطر نمازهای اول وقت که خواندم اینجا هم فرمانده هستم.

 

  • سید حمزه قاسمی